همشهری آنلاین، شقایق عرفینژاد: یه روز دیگه پیش از این در کارگاه نمایش تئاتر شهر روی صحنه بود و حالا در سالن سایه این مجموعه کارش را ادامه میدهد. نادیا فرجی که هم کارگردان کار است و هم یکی از دو بازیگر آن، کارشناسی ارشد تئاتر دارد و سالهاست بازیگر حرفهای تئاتر است و چند سالی است که نویسندگی و کارگردانی را هم تجربه کرده و «یه روز دیگه» سومین تجربه او در این زمینه است. با او گفتوگویی کردهایم که میخوانید:
چه چیزی در متن مرگ در میزند وودی آلن برایتان جذاب بود که آن را برای اقتباس انتخاب کردید؟
زمان دانشجویی ۱۰ دقیقه از این کار را برای استاد سمندریان آماده کردم. از همان زمان به این متن علاقهمند شدم. همیشه در ذهن داشتم که یک روز این نمایش را روی صحنه ببرم و بالاخره حدود ۳ سال پیش تصمیم گرفتم این نمایش را اقتباس و ایرانیزه کنم. در متن اصلی ۲ کاراکتر مرد وجود دارند. اما در متنی که نوشتم آنها را تبدیل به شخصیت زن کردم. با الهه پورجمشید هم که نقش مرگ را بازی میکند، پیش از این کار کرده بودم و بر اساس جنس بازی او و خودم این متن را نوشتم.
چرا متن را اقتباس کردید؟ چرا متن وودی آلن را اجرا نکردید؟
متن اصلی از نظر فرهنگ و کاراکترها با فرهنگ ما متفاوت است. من فکر میکنم زمانی میتوانم به عنوان نمایشنامهنویس و کارگردان موفق عمل کنم که سلیقه مردم کشورم و فرهنگ آنها را بشناسم و بر اساس آن کار کنم. از طرف دیگر به دلیل این که در این ۳ سال به دلیل کرونا بسیار زیاد با مرگ روبهرو بودهایم و بسیاری عزیزانشان را از دست دادهاند، تصمیم گرفتم رودررو شدن یک آدم با مرگ را به صورت جدیتری نشان دهم.
و در عین حال در اوج شوخی.
بله. دقیقا. زمانی شما میتوانید در باره مسئلهای با این جدیت صحبت کنید که در کنارش یک موقعیت کمدی درست کنید. در متن اصلی هم همین موقعیت به شوخی گرفته میشود. بنابراین این بستر برای من مهیا شد که در پرداخت شوخی و طنز و موقعیتهای کمدی و در کلیت گروتسک کار دستم باز باشد.
در باره همین فضای گروتسک میخواهم یک کم صحبت کنیم. یک پای کار در رئالیسم است. دختری داریم که خرج خانوادهاش را میدهد و حالا مرگ سراغش آمده و بعد با ورود شخصیت مرگ از این فضای رئال خارج میشویم. در بازیها هم همین طور است. بازیگری که نقش مرگ را بازی میکند، بسیاری از مواقع بازی رئال ندارد. چطور به این فضا رسیدید؟
نود درصد چیزی را که روی صحنه میبینید، در متن وجود دارد. من حتی تصویرسازیهایم را در ذهنم داشتم. مثل استفاده از تخمه و پوست تخمه که مهمترین آکسسوار ما بود. من به تنهایی میتوانستم به تنهایی با همان پوست تخمهها به عنوان تنها آکسسوار کار را پیش ببرم. بقیه چیزی که میبینید همین شوخیهایی است که من و الهه پورجمشید در تمرینها به آن رسیدیم. چون منوط به ارتباط بین دو بازیگر بود. در مورد فضای کار این را هم اضافه کنم که رودررو شدن با مرگ یک اتفاق رئال است. ولی این که وقتی با مرگ روبهرو میشوید، چه اتفاقی میافتد از شکل رئال خارج میشود. چون نمونه عینیاش وجود ندارد. یعنی کسی نیست که با مرگ روبهرو شده باشد و بعد تعریف کند که چه گذشته است. مخصوصا در شیوه پرداخت سعی کردم به سمت فضای خیالانگیز و عجیب و خندهدار و در عین حال وحشتانگیز را به وجود بیاورم که اصلا از مولفههای سبک گروتسک است. این را سعی کردم در جنس بازیهای دو شخصیت پیش ببرم. شخصیت حمیرا که من بازی میکنم جنس بازی رئال دارد ولی شخصیت مرگ از این شکل خارج میشود. ضمن این که به دلیل این که وقایع نمایشنامه در ایران اتفاق میافتد میخواستم با فرهنگ ما و برداشتمان از مرگ هم همخوانی داشته باشد و یک مرگ ایرانی را نمایش دهیم.
شرمندهام که جذب مخاطب برایم مهم بود | تئاتر یتیمخانهای است که سرپرست ندارد
اتفاق خوبی که در طنز کار شما افتاده این است که به هیچ وجه طنز سخیفی نیست. برعکس نمونههای فراوانی که این روزها در نمایشها میبینیم از شوخیهای سطح پایین در کار شما خبری نیست. اگر هم تماشاگر میخندد، دلیلش این است که موقیعت واقعا خندهدار میشود. نه این که تلاش کنید به زور خنده بگیرید.
به عنوان کسی که سالها روی صحنه بودهام، اعتقاد دارم تماشاگر ممکن است در لحظه به طنز سخیف و شوخیهای جنسی بخندد. ولی عمیق نیست. من ادعایی در کمدی ندارم. چون به شدت سخت است و هرکسی نمیتواند در این زمینه کار کند. من خیلی تأکید داشتم که قرار نیست به هر شکلی از تماشاگر خنده بگیریم. اتفاقا سعی کردم بخش درام و کمدی نمایش را به صورت موازی پیش ببرم. فکر میکنم اگر بازیگر یا کارگردان شناخت نسبی از موقعیتهای کمدی داشته باشد، میتواند آن را از شکل سخیف بودن خارج کند و به سمت کمدی موقعیت درست پیش برود. این را هم باید بگویم که جنس بازی خانم پورجمشید که بسیار در این نوع بازی تبحر دارد، بسیار مهم بود. زمانی که از الهه پورجمشید برای این کار دعوت کردم، گفتم موقعیت داستانی به اندازه کافی قوی هست و فقط کافی است به آن اشاره کنی. اصلا لازم نیست برای چیزی تلاش کنی. او هم بسیار مسلط است و منظورم را متوجه شد.
حمیرا شخصیتی است که تنها زندگی میکند، کار میکند و به خانوادهاش کمک میکند. اگر این مشخصات را نداشت یا اصلا از او چیزی نمیدانستیم، چه تفاوتی در متن ایجاد میشد؟
بسته به دیدگاه و نوع زندگی نگاه هرکس به مرگ فرق میکند. اگر کس دیگری بود که در موقعیت داستانی حمیرا قرار نداشت، چون نگاهش به مرگ فرق میکرد، اتفاق دیگری برایش میافتاد. او در زندگی گذشتهاش، چه زندگی خانوادگی و چه زندگی زناشویی، شکستهایی داشته و در ابتدای نمایش میبینیم که میگوید خدایا مرگ من را برسان. ولی درست زمانی که مرگ را میبیند پشیمان میشود و یک روز دیگر وقت میخواهد. سعی کردم در این نمایش بگویم فرصت کم است. امروز خیلیها به هر دلیلی امید به زندگی و تلاش را از دست داده اند، اما با همه شرایط زندگی ارزش جنگیدن را دارد.
موسیقی هم در کارتان نقش زیادی دارد. هم ابتدا و هم در طول کار موسیقی زیاد میشنویم. اما با هم متناقضند. موسیقیهای پاپ روز را میشنویم و همینطور همایون شجریان. اسم خوانندههای متخلف هم میآید. کمی در این باره صحبت کنید.
این دومین نمایشنامه من است. از آنجا که بازیگر هستم خودم را جای شخصیتها میگذارم و مینویسم و به تمام ابعاد شخصیتی او فکر میکنم. زمانی که شخصیت حمیرا را مینوشتم او را زن امروزی میدیدم که موسیقی پاپ امروز را گوش میکند، هرچند شاید مبتذل و خوانندهها را میشناسد. من به دو شکل از موسیقی استفاده کردهام. یکی صرفا پرداخت شخصیت مرگ است. ۳ بار در نمایش پیش میآید که مرگ سعی میکند جان حمیرا را بگیرد. در همان لحظهها موسیقی خاص او را میشنویم. یکی هم سلیقه شخصی حمیراست که در شروع نمایش و بعد از آن میشویم. خیلی دوست داشتم دکتر بهنام رحیمی که موزیسین فوق العادهای است و در کار قبلیام هم با ما همکاری کرده بود، موسیقی این نمایش را کار کند. اما این فرصت پیش نیامد. به همین دلیل انتخاب موسیقی کردیم. در مورد موسیقی همایون شجریان هم تصمیم گرفتیم یک جای کار تمایل حمیرا به موسیقی پاپ شکسته شود و موسیقی سنتی داشته باشیم. این موسیقی را در تابلوهایی که چند ساعت زندگی حمیرا و مرگ را نشان میدهد، داشته باشیم.
استقبال از کار چطور بوده است؟
ما ۲۰ شب در کارگاه نمایش اجرا رفتیم که کوچک بود. اما استقبال خیلی خوبی شد و ما حتی صندلیهای سهمیه مهمان را هم فروختیم. به دلیل همین استقبال مسئولان تئاتر شهر کار را تمدید کردند و به سالن سایه آمدیم و باز هم هرشب پر از تماشاگر هستیم.
حرف آخر؟
خیلی دوست دارم از علیرضا خضری که طراح صحنه کار است به خاطر طرح ساده و کاربردیاش تشکر کنم. همینطور عباس علیرضا که تهیهکننده نمایش است.
نظر شما